مرد درحال تميز كردن اتومبيل تازه خود بود كه متوجه شد پسر 4 ساله اش تكه سنگي برداشته و بر وري ماشين خط مي اندازد .
__________________
+نوشته شده در دو شنبه 30 / 7 / 1390برچسب:داستان,داستان کوتاه,داستان کوتاه جدید,داستان کوتاه عاشقانه,داستان عاشقانه,داستانهای کوتاه,داستان کوتاه غمگین,داستان عاشقانه و غمگین,داستان کوتاه زیبا,عبرت آموز,, ساعت13:58توسط آرمین نخستین |
|
•.?درباري من?.•![]()
بنام پيوند دهنده قلبهاي دو عاشق گفتم از عشق چه کنم گفتي بسوز گفتم اين سوختگي را چه کنم گفتي بساز............... خوش آمد ميگم به شما رهگزران اين کلبهي تاريکو تنهايي من اميدوارم ميزبان خوبي براي لحظاتتون باشم تا بازم بهم سري بزنيد> ![]()
|
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
|
![]() |
|
||
![]() |
![]() |
![]() |